معنی فرورفتن درآب

حل جدول

فارسی به ایتالیایی

لغت نامه دهخدا

درآب

درآب. [دَ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان، در 42هزارگزی شمال خاوری زرند. سر راه مالرو خانوک به زاور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

درآب. [دَ] (اِخ) ده کوچکی است از بخش راور شهرستان کرمان، در 34هزارگزی شمال باختری راور و هفت هزارگزی شمال راه فرعی راور به کوهبنان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

درآب. [دَ] (اِخ) ده کوچکی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه، در 10هزارگزی جنوب کوزران و 2هزارگزی جنوب چلوی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

درآب. [دَ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان سیرچ بخش شهداد شهرستان کرمان، در 66هزارگزی جنوب باختری شهداد. سر راه مال رو کرمان به سیرچ. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

درآب. [دَ] (اِخ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه، در 8500گزی جنوب خاوری مرزبانی و یک هزارگزی فیروزآباد. دامنه. سردسیر و دارای 200 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات، توتون، لبنیات، مختصر قلمستان و میوجات. شغل اهالی زراعت، قالیچه، جاجیم و گلیم بافی و راه آن مالرو است که تابستان از طریق زرین و پیر کاشان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


فرورفتن

فرورفتن. [ف ُ رو رَ ت َ] (مص مرکب) پایین رفتن. به زیر رفتن. (ناظم الاطباء). مقابل بررفتن:
فرورفت و بررفت روز نبرد
به ماهی نم خون و بر ماه گرد.
فردوسی.
فرورفتن آبها از جهان
در آن ژرف دریا نبودی نهان.
نظامی.
به کام دل نفسی با تو التماس من است
بسا نفس که فرورفت و برنیامد کام.
سعدی.
چو پیلش فرورفت گردن به تن
نگشتی سرش تا نگشتی بدن.
سعدی.
- در فکرت فرورفتن یا بفکرت فرورفتن، در فکر رفتن. بسیار فکر کردن:
نیوشنده شد زین سخن تنگدل
بفکرت فرورفت چون خر به گل.
سعدی.
شیخ در فکرت زمانی فرورفت. (گلستان).
- در فکر فرورفتن، فکر کردن. بسیار در فکر شدن.
|| رفتن: بار نداد و برنشست و برجانب سیب زار باغ فیروزی فرورفت. (تاریخ بیهقی). || غروب کردن هر جرم سماوی. فروشدن: در وقت زرد شدن آفتاب و فرورفتن گفتم. (قصص الانبیاء).
به ما در فرورفتن آفتاب
اشارت به چشمه ست و دریای آب.
نظامی.
|| درگذشتن و مردن:
اگر به دست کسی ناگهان فرورفتی
بسوی دیگر از او بهره یافتی دیدار.
فرخی.
تقدیر بری او را زمان نداد و به جوانی فرورفت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). رجوع به فروشدن شود.


خانه فرورفتن

خانه فرورفتن. [ن َ / ن ِ ف ُ رَ ت َ] (مص مرکب) فرورفتن خانه ای که پست شود و از سطحی که در آن قرار داشته باشد پایین تر رود (بر اثر رخوت زمین یا سستی بن و پایه). || فرو رفتن خانه ای که آب آن را فراگیرد و در خود پیچد:
ز گریه بر سر مردم یقین که خانه ٔ چشم
فرورود شب هجران ز بس که باران است.
کمال خجندی (از آنندراج).


نفس فرورفتن

نفس فرورفتن. [ن َ ف َ ف ُ رَ ت َ] (مص مرکب) نفس بریدن. نفس گسستن. || دم درکشیدن. خاموش شدن. خاموشی گزیدن:
نه عجب گر فرورود نفسش
عندلیبی غراب هم قفسش.
سعدی.
|| نفس غرق شدن. رجوع به نفس غرق شدن شود.

فرهنگ عمید

فرورفتن

فروشدن، پایین رفتن،
درون چیزی رفتن،

فارسی به عربی

فرورفتن

ادمج، عصا، موسس

فرهنگ فارسی هوشیار

فرورفتن

پائین رفتن، بزیر رفتن پائین رفتن

تعبیر خواب

افتادن درآب

اگر درون آب روان و خروشان غوطه ور می خوردید با زور مندی دست و پنجه نرم می کنید که احتمالا زیانی به شما نمی رساند ولی تمام نیرویتان را صرف می کند و می گیرد - منوچهر مطیعی تهرانی

اگر بیند که در آب بیفتاد، دلیل کند که در رنج و غم گرفتار شود - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

معادل ابجد

فرورفتن درآب

1223

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری